نیایشی به یاد او


















دوستان عزيز ..دعوت فوق از سوي خانواده عباس جعفري صورت گرفته و صرفا به منظور نيايش و دعا براي سلامتي او در شهر مشهد برگزار مي شود.

۲۹ نظر:

  1. در همان وقت، به دعوت شما، از اینجا، تهران، برایش دعا می کنم.
    فرناز

    پاسخحذف
  2. همزمان با شما در همان ساعت دعا میکنم.

    پاسخحذف
  3. عمو عباث سلام

    رادينم همون كرد بچه. بابا منو برد سفر. بهم دوباله دولبين (دوربين) داد. گفت با دل كوچيكم از خدا عكس بگيريم ودعا كنم. بگم خدا جون عموم رو بفرست بياد. چه جوري عكس بگيرم!
    عمو زياد دعا كردم. اينقد گفتم كه خدا گري (گريه) اش بگيره تا عموي منو برام بفرسته.
    عمو جون. عمو عباث. بابايي مي گه طبيعت گردي بي عباس يعني هيچ. من تازه مي خواستم باهات بيام طبيعت. بيام رو دوشت بشينم تا هر چيو كه مي بيني منم ببينم. اخه بابايي مي گه عمو عباث يه جور ديگه مي بينه. منم مي خوام ببينم.
    عمو، اب دوس دارم
    بارون دوس دارم
    بابايي رو خيلي دوس دارم

    اما بي تو، عمو جون هيچكدوم رو دوس ندارم.

    زودي بيا. باشه. بوس بوس

    رادين

    پاسخحذف
  4. مهتاب هم دراین دعا با تمام وجود شرکت میکند و از خدا می خواهد

    و می دانم که در این دعا تمام کوهها تمام رودها

    تمام درختان تمام روستاهاو تمام کویرهای ایران

    با ما همصدا خواهند شد و لاجرم باران برکت خواهد

    بارید

    و به یقین که خدا می شنود چرا که او شنوای دانا و مهربان است

    پاسخحذف
  5. کاش خودش هم خودش رو برسونه،یعنی میشه؟
    خدایا به فریاد فرخنده برس,آخه تا کی....
    لیلا

    پاسخحذف
  6. man ham az tehran doa mikonam baraye salamati abass

    پاسخحذف
  7. و عباس همیشه میگوید که:

    شب اما شب نخواهد ماند
    سپیدی عاقبت سر خواهد زد

    و این آزمون سخت لحظه هاست برای

    ما شب زنده داران

    اما صبح به یقین طلوع خواهد کرد

    پاسخحذف
  8. برایش دعا می کنم در هر کجا که باشم

    پاسخحذف
  9. گر نگه دار من آن است که من می دانم
    شیشه را در بغل سنگ نگه می دارد
    .
    .
    .
    منم با شما از اینجا، کاشان، برایش دعا می کنم.

    پاسخحذف
  10. salam
    man ham emrooz vase abbas doa kardam, mesle har rooz.
    omidwaram khodavand in doa ha ro estejabat koneh

    پاسخحذف
  11. دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود
    تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود
    دل که از ناوک مزگان تو در خون می گشت
    باز مشتاق کمانخانه ابروی تو بود

    پاسخحذف
  12. غم در دل تنگ من از آنست که نیست یک دوست که با او غم دل بگو یم
    چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی

    پاسخحذف
  13. صبرست مراچاره هجران تو لیکن
    چون صبر توان کرد که مقدور نماندست

    پاسخحذف
  14. گرت چو نوح نبی صبر هست در غم طو فان

    بلا بگردد و کام هزار ساله برآید

    پاسخحذف
  15. فردا بزگترین ابزار برای تحمل امروز است........

    پاسخحذف
  16. برای فرخنده عزیز و همه دوستان

    وقتي چشم اميدتان به خدا باشد,
    هيچ چيز آنقدر عجيب نيست که راست نباشد
    هيچ چيز آنقدر عجيب نيست که پيش نيايد
    و هيچ چيز آنقدر عجيب نيست که دير نپايد

    حال به همه موهبت هايي بينديشيم که چنين دوردست به نظر مي آيند و از همين حالا منتظرشان باشيم تا در پرتو لطف الهي و به گونه اي غيرمنتظره به سراغمان بيايند. چون خدا معجزات خود را از راه هايي عجيب به انجام مي رساند.

    پاسخحذف
  17. چقدر زود دیر شد!!

    عمو عباث عزیز سلام ما رو به خدا برسون

    پاسخحذف
  18. شاید هنوز امیدی باشد ... شاید

    پاسخحذف
  19. چقدر زود تمام میشویم ما آدمها از دوست داشتن و دوست بودن...

    پاسخحذف
  20. نه ؛ نه چیزی تمام می شود، نه کسی ...
    تا افتادن آخرین برگ و فرو رفتن آخرین خورشید، همچنان هستیم ... چیزی تمام نمی شود، هیچوقت ...
    عباس، ما هنوز منتظریم، برگرد ...

    پاسخحذف
  21. این بخش از نوشته عباس را اینجا دوباره منتشر می کنم، یادداشت سفری که در چند سال پیش رفته بود، همان مسیر و همان رودخانه ای که امسال از آن گذشت... دوباره خواندنش، همسفری دوباره با اوست .
    برای بازگشتش از این سفر دعا کنیم...
    متن را بر اساس شماره قسمت بندی می کنم.

    پاسخحذف
  22. 1

    Tuesday, November 11, 2003

    اكنون در پخارا هستم، شهري در غرب كشور نپال. از پارك ملي چيتوان آمده ام اما هنوز نتوانسته ام مطالبم را برايتان آماده كنم. آنچه مي خوانيد حكايت چند روزي است كه از ميان يادداشت ها به خاطر آوردم و ديگر باقي بقاي شما !
    عباث!
    *
    جايي جاده به انتها مي رسد .ايستگاه . هميشه جايي است براي سوار شدن و جايي است براي پياده شدن و پس به انتهاي راه رسيده و پياده مي شويم اما راهي ديگر پيش پايمان گشوده ميشود اين راهي خيس و خروشان است !كه آغاز ميشود از اين جاي مسير را بر روي آب طي خواهيم كرد . پارو زنان بايستي از فراز و فروز قله موج ها گذشت هر چه آرام تر عميقتر و هر چه عميق تر ساكت تر و هر چه ساكت تر خطرناك تر همه چيز هاي لازم بايستي نخست براي حفظ از خطر خيس شدن در پلاستيك پيچانده شوند و آنگاه در بشكه هاي كاملا آب بند ي شده بسته بندي شود تا حتي در صورت واژگوني احتمالي قايق آسيب نبينند .و سبك بايستي بود و آماده تا هر گاه كه قايق به موجي افتاد با پارو زدن ها ي مداوم آنرا متعادل نگاه داشت و گذشت و مي گذريم اينچنين و ساعتهاست كه بر آب خروشان رودخانه تريسولي مي رويم و آب ما را با خود مي برد پيچان و خمان و مي گذريم از خم دره ها يي كه درختان جنگل هاي دو سوي بر آن سايه كرده اند و گهگاهي كومه اي و يا كه كلبه يا كه موزستاني يا مزرعه اي كه غالبا از هراس سيلاب هاي قبل و بعد از مونسون به بالادست ها كشانده اند . عقاب ماهيگيري از فراز سر ما رود مي گذرد و ما نيز مي گذريم و در كناره رود خانواده فقيري كه به كار طلا شويي شن هاي بستر رود خانه را ميپالند و چند تني به ماهيگيري مشغولند و ما گوش به فرمان ناخدايي جوان كه به گاه گرداب و موج با لهجه نپالي به انگليسي فرمان مي دهد “پارو بزنيد” ! و هر گاه كه موجي مي رسيم يا به تنگراهي كه هر يك براي خويش نامي دارد غلغله اي در مي گيرد همه به تكاپو مي افتيم قايق بر فراز موج ها مي رود و فرو مي افتد و باز بالا مي رود و كج مي شود و آب به همه چيز مي پاشد و دمي بعد كه موج فرو مي نشيند يا كه از آن مي گذريم همه خيس وخسته فرياد مي كشيم و اينچنين شادي خويش را از غلبه بر موجي يا گردابي بيان مي كنيم . و با اين تمرين روح كار جمعي رادر خود زنده مي گردانيم.

    پاسخحذف
  23. 2
    رود تريسولي جرياني شرق غربي دارد از دره هاي سرد و عيق هيمالاي برزگ از بخش گانش هيمال و هيمالاياي لانگ تانگ سرچشمه مي گيرد و پس از عبور از فراز و فرودي با رودي كه از زير درياچه پخارا مي آيد در شصت كيلومتري كاتماند و به هم مي پيوندد تا در نهايت در اقيانوس هند آرام گيرد چون ما كه ساعتي است كه بر شنهاي ساحلي آرام گرفته ايم. خيس و خسته كه به گرماي كيسه خوابي خشك و فنجاني قهوه تلافي ميكنيم و ديگر ماه . ماه بزرگ و دوست داشتني كه از پشت درختان دور آرام خود را بالا مي كشد و رود خانه تريسولي كه اينجا آرام و عميق مي گذرد و در دوردست هــــا كه مرغي به شب مينالد .
    ..........نمور و شبنم آلوده و پيچيده در لحاف مه اين صبح است كه اينچنين لخت و كسل از شيب تند دره پايين مي خزد .و اينچنين روز در حاشيه تريسولي آغاز مي شود بي آنكه رود لحظه اي از تقلا تن وا داده باشد . رود همچنان در هم پيچنده و رونده به تماشاي قايق خواب افتاده بر كناره شني ساحل مي گذرد. موج مي گذرد آب مي گذرد . هر قطره را پنداري پيغامي است اگرچه سرد از برف هاي هيمالاياي سترگ براي اقيانوس خفته ي هند يا نه هر قطره را شتاب از آن جهت كه در دريا در اقيانوس آرام گيرد و زير آفتاب سوزان تن بر تن بغلطاند تا گرما تا نور باز سبك و سبكترش كند تا باز به آسمان برگردد تا باز دانه برفي شود بر نشسته بر گيسوان باد تا باز تكانده شود بر دامان كوه تا باز بلور يخي شود تا باز دست مهربان آفتابي از خواب بيدارش كند تا باز جاري شود تا باز بر دست و دامان كوه بغلطد تا رود شود تا بشود تريسولي تا باز ما قايق هايمان را چون؛ كل بادام‌ ؛ بر او بيفكنيم و تا باز راهي شويم كه راهي ميشويم و چه ميشود كرد با اين كردار روزگار ؟!
    آب هنوز سرد است اما چاره چيست اولين موجي كه به درون قايق مي پاشد هشيارمان ميكند سرما را با خنده سر مي كنيم و گاه تن لرزه ها را به زير دندان مي جويم ! و بي آنكه به رويمان بياوريم سرما ي آب رود آرام آرام با تلاش عضلات گرم به فراموشي مي گرايند و ساعتي بعد كه به موج هاي تنگراه مي پيچيم چنان گرم شدةايم كه نياز به آفتاب را ازخاطر برده ايم . رود مي گذرد و ما مي گذريم و هردو رونده و جاري بر دره هاي تريسولي و آوازو خنده تا آن گاه كه باز موجي موجهايي مارا به تقلايي نفس گير در گير كنند . حوالي ظهر به دو راهي پخارا مي رسيم راهي در جنوب به چيتوان مي رود و راهي در غرب به پخارا و در زير پلي راه را به سمت جنوب پارو مي زنيم آنجا كه به سرعت از ارتفاع كاسته ميشود و دره ها باز تر و باز تر مي شوند و دمي بعد رود خروشان تريسولي به بستر آرام رودي خاموش و عميق بدل ميشود و آن قدر وسوسه انگيز كه پارو رها مي كنيم و آئينه آب مي شكنيم تا تن در آن فرو بريم .
    وقتي كه عصر مي رسد سرخوش و سير از تلاش و تلاطم لقمه اي به دهان مي بريم و تن هاي خسته از آفتاب و آب را به ماشين مي سپاريم تا ما را به چيتوان برساند .

    پاسخحذف
  24. برایش دعا کنیم تا برگردد...

    پاسخحذف
  25. ممنون سالک عزیز

    و ما دعا می کنیم تا به سلامت برگردند...

    پاسخحذف
  26. هم برای عباس ، هم برای خانم صادق و هم برای خانواده و خصوصا" مادر ایشان دعا میکنیم

    پاسخحذف
  27. شاید آرزوی او یکی شدن با طبیعت بوده، و در این یگانگی چنان راه پیموده که...اویی نمانده، یا ما او را در نمییابیم. به طبیعت بنگریم، ذرات او در آنجا رقص کنان زنده اند

    پاسخحذف
  28. از شما سالک عزیز متشکریم
    امید داریم که برگردد.

    پاسخحذف